در حال بارگزاری

خلاصه کتاب The Tipping Point

شما اینجا هستید:
خلاصه کتاب The Tipping Point

چطور رستوران باباتون رو به برو بچ محل خودتون و دیگران معرفی کنید؟!

🤔 ناموسا چطوری اینکار رو بکنیم؟!
😎 این سوال و چندتا سوال دیگه رو کتاب The Tipping Point جواب میده.
🤔 اون سوالات دیگه‌ش چیه باز؟ (احتمالا اینو می‌پرسید).
😎 بذارید لیست‌شون کنم:

لیست برخی سوالاتی که کتاب The Tipping Point جواب میده

1- سوال اول که معرفی رستوران باباتون به برو بچ بود که گفتم، بریم سراغ سوال بعدی.
2- اگر روزی، از آسمون یه پولی افتاد روی زمین و پولدار شدید و یه شرکتی زدید. یا حتی با برو بچ خواستید یه کار فرهنگی بکنید و همینجوری یه تیم زدید، بهتره تعداد اعضای شرکت یا تیم‌تون از چقدر بیشتر نشه؟ 🤔ناموسا علم برای این هم اظهار نظر کرده؟ 😎 جواب اینه که بله. و شاید باورتون نشه، شرکت Gore-Tex هم بدون دونستن اون تحقیق علمی، به تجربه دقیقا به همون عدد رسیده!!! (🤔واکنش شما: یا للعجب!!!)
3- چه عواملی باعث میشه یه ایده/تبلیغ و اینجور چیزا بگیره؟!

میدونم که اعصاب ندارید و می‌خواید سه سوت جواب ها رو بهتون بدم. منم اذیت‌تون نمی‌کنم و همینکار رو می‌کنم.

از سوال 3 شروع کنیم – بخش اول.

توی کتاب The Tipping Point میگه، سه عامل اصلی هستن که باعث میشه یه ایده/تبلیغ بگیره»

عامل 1- قانون تعداد افراد کم ولی اثرگذار (The Law of the Few):

یعنی توی معرفی یه چیز نوپا، یه سری افراد کمی اون اول کار هستن که اگر اونا با ایده/تبلیغ/محصول حال کنن، بقیه هم خبردار میشن.

ایشون میگن این افراد سه دسته‌ان:
1- افراد رابط (Connectors):

اینا روابط اجتماعی خوبی دارن. بابای من یه نمونه‌ش هست. از اون دسنه از افرادی که وقتی میرن توی جمع، دیگران دیگه فرصتی برای صحبت احتمالا پیدا نمی‌کنن. این افراد از «حاج محمد بقال» گرفته تا «نماینده مجلس» رو میشناسن.

2- افراد خوره اطلاعات (Mavens):
همه‌مون از این افراد توی فامیل یا دوستان داریم. که مثلا اون شخص خوره کامپیوتره و هرکی میخواد لپ‌تاپ بخره، گوشی بخره یا هرچیزی، سعی میکنه یه مشورتی باهاش بکنن.
این صرفا یه مثال بود. اما در مورد همه زمینه‌ها صادقه. مثلا ممکنه شما یه کسی رو بشناسید که در زمینه تولید محتوا کارش درسته. ایشون سرفه هم بکنه، شما سرفه‌ش رو هم به عنوان یه «نکته تولید محتوا» یادداشت می‌کنید!!!!
پس این گروه دوم، شدن یه سری افرادی که در یه زمینه‌ی خاص، اطلاعات خوبی دارن و نتیجتا محل رجوع افراد مختلف در اون زمینه هستن و همچنین خودشون هم در مورد اون موضوع با دیگران زیاد صحبت میکنن.

3- فروشنده‌ها (Salesmen):
درسته که توی کتاب، از لفظ فروشنده استفاده کرده، اما منظورش افرادی است که خداوندگار اقناع‌سازی هستن. یعنی یه جوری‌اند که شما میخواستید برید کلا یه خودکار بخرید، اما بعد از خروج از مغازه، می‌بینید یک سوم حقوق‌تون رو اون بزرگوار خالی کرده!
پس گروه سوم میشن اونایی که در اقناع‌سازی (Persuasion)، خیلی خوبن. که نمونه بارزش فروشنده‌ها هستن، به همین دلیل، عنوان این گروه رو توی کتاب گذاشته فروشنده‌ها.

خب تا الان یه عامل رو گفتیم. دو عامل دیگه می‌مونه که باید بعدتر بگم. هدفم اذیت شما نیست. اما برای اینکه تولی بحث حفظ بشه، باید بعدا بگم.

بریم سراغ سوال 1.

فرض کنید دوشب دیگه افتتاحیه رستوران باباتون هست. بنا به چیزی که در بخش قبلی جواب دادیم. شما کافیه یه سری افراد مثل بابای من رو دعوت کنید. همونایی که گفتم از «حاج محمد بقال» گرفته تا «نماینده مجلس» رو میشناسن.
اگر غذا و خدمات‌تون خوب باشه، از همون «حاج محمد بقال» گرفته تا «نماینده مجلس»، در مورد شما و رستوران شما میدونن.
البته اگر اون شب افتتاحیه، خراب کردید و غذا و یا خدمات‌تون افتضاح بود، بهتره همون فرداش رستوران رو جمع کنید 😂. چون در هر صورت، از همون «حاج محمد بقال» گرفته تا «نماینده مجلس»، در مورد افتضاح بودن رستوران شما خواهند دونست!

ولی فارغ از شوخی، در تبلیغات دهان به دهان، افراد رابط (connectors) که توی بخش قبلی صحبت کردیم (مثل بابای من)، افرادی هستن که باعث میشن یه ایده/تبلیغ/محصول به صورت دهان به دهان به همه برسه.
چون این افراد، سطح روابط‌شون و تعداد افرادی که میشناسن در حد لالیگا است. اگر اینا خوششون بیاد، خودشون، به صورت خودکار، در موردش صحبت میکنن. و یه تنه میشن مبلغ شما.

سوال 3 – بخش دوم.

عامل 1 رو توی بخش اول گفتیم:
عامل 1- قانون تعداد افراد کم ولی اثرگذار (The Law of the Few)
اما بریم سراغ دو عامل بعدی:
عامل 2: خود ایده/تبلیغ/محصول چند مرده حلاجه؟! (The Stickiness Factor):
یادتونه توی بخش قبلی گفتم اگر اون روزی که اون افراد رابط رو دعوت می‌کنید، رستوران و غذاتون افتضاح بود، همون فرداش رستوران‌تون رو جمع کنید؟! 😂 هم شوخی کردم، هم شوخی نکردم.
کلا نکته‌ش اینه: تمام اون تبلیغات دهان به دهان و غیره یه پیش‌فرض داره:
اینکه محصول/خدمت/ایده/تبلیغ شما خوبه. اما اگر خوب نبود، خیلی بدیهی است که با بیست میلیون ترفند هم نمی‌تونید اشاعه‌ش بدید (راضی باشید از لغت «اشاعه» که استفاده کردم. مطمئنم معلم ادبیاتم الان داره به من افتخار میکنه.)
عامل 3: شرایط و محیط دخیل (The Power of Context):
مثال 1: یه تحقیق انجام شده بود که به این رسیده بودن که وقتی مثلا توی یه منطقه، پنجره‌های شکسته بیشتر میشه، شعارنویسی بیشتر میشه و الی آخر، نرخ جرم در اون منطقه هم بیشتر میشه (اگر اشتباه نکنم، تحقیق توی شیکاگو انجام شده بود).
مثال 2: یه آهنگی به اسم Friday (به معنی جمعه)، که طبق نظر اهل فن، به لحاظ فنی، آهنگ آدمی‌زادی و خیلی شاخصی هم نبوده، تا مدت‌ها بعد از انتشار، هر جمعه، بازدیدهاش توی یوتیوب میرفته بالا و باز دوباره در طول هفته به حال عادی بر میگشته.
دلیلش هم این بوده که اون آهنگ، مخاطبش دانش‌آموزا و … بوده که جمعه آخرین روز مدرسه‌شون هست و اون روز عشق میکنن، چون میدونن که تا دو روز قرار نیست برن مدرسه (قطعا درجریانید که اون‌وری‌ها، شنبه و یکشنبه‌شون تعطیله). و این آهنگ دقیقا در مورد احساس همین دانش‌آموزها و به نوعی از زبان دانش‌آموزها بوده. و چون دانش‌آموزها خیلی باهاش همذات‌پنداری میتونستن بکنن، اولا خیلی آهنگ معروف شد. و هم اینکه هر جمعه (دقیقا همون روزی که دانش‌آموزها باهاش همذات‌پنداری میکنن)، بازدید این آهنگ در یوتیوب میرفت بالا.

پس در اشاعه یه ایده/محصول/تبلیغ، شرایط و محیط دخیل هم اثرگذاره.

بریم سراغ سوال 2.

جواب: 150!
آقای Robin Dunbar (تلفظ اسم ایشون: رابین دانْبار)، توی تحقیقاتش به این رسیده که وقتی تعداد افراد یک گروه از 150 نفر بیشتر میشه، سطحی‌شدن روابط خیلی بیشتر میشه و دیگه مولد نیست. البته این وحی منزل نیست. حتی خود ایشون هم، میگه بین 100 تا 200، ولی خب اگر قرار باشه یه عدد بگیم: 150. ولی خلاصه به این عدد، اتفاقا میگن عدد دانبار (Dunbar’s Number).

شاید کُپ کنید! ولی شرکت Gore-Tex هم به صورت تجربی (و بدون اینکه از این تحقیق اطلاع داشته باشه)، به همین عدد رسیده بوده.
شرکت Gore-Tex یه شرکتی است که مثلا پارچه‌های ضدآب و اینجور چیزمیزها (مثل کفش‌هایی که ضد آب‌اند یا بارونی‌های ضدآب و از این چیزمیزها) تولید میکنه.
اینا هم با آزمون و خطا به این عدد رسیده بودن. مثلا موسس این شرکت به این رسیده بود که وقتی تعداد اعضای شرکت از 150 نفر بیشتر میشه، اون مولد بودن توی گروه یواش یواش خراب میشه.
به همین دلیل، به محض اینکه تعداد اعضاشون از 150نفر بیشتر میشده، یه جای دیگه درست میکردن تا افراد جدید برن اونجا (و عملا اون جای قبلی رو به گند نکشن و غیرمولدش نکنن 😀).

خلاصه این مطلب.

این مطلب خلاصه کتاب The Tipping Point از Malcolm Gladwell بود.
سه سوال اصلی که در این مطلب سعی کردیم جواب بدیم:
1- اگر خواستید رستوران باباتون رو به برو بچ محله خودتون و دیگران معرفی کنید، چیکار باید بکنید؟ ← استفاده از رابط‌ها (Connectors) و دعوت امثال بابای من چون تعداد رابط‌شون در حد لالیگا است و قشنگ خوراک تبلیغات دهان به دهان‌اند این افراد.
2- اگر روزی، از آسمون یه پولی افتاد روی زمین و پولدار شدید و یه شرکتی زدید. یا حتی با برو بچ خواستید یه کار فرهنگی بکنید و همینجوری یه تیم زدید، بهتره تعداد اعضای شرکت یا تیم‌تون از چقدر بیشتر نشه؟ ← 150 (به این میگن عدد دانبار چون آقای Dunbar یه تحقیقی واسش انجام داده) و همچنین موسس شرکت Gore-Tex هم با آزمون و خطا و به صورت تجربی به همین عدد رسیده و فهمیده که وقتی تعداد اعضا از 150 بیشتر میشه، روابط دیگه مولد نخواهد بود. و به محض اینکه تعدادشون از 150 بیشتر میشه، یه جای جدید درست میکنن و افراد جدید رو میفرستن برن اونجا.
3- چه عواملی باعث میشه یه ایده/تبلیغ و اینجور چیزا بگیره؟!
کتاب سه عامل رو میاد بیان میکنه:
عامل 1- قانون تعداد افراد کم ولی اثرگذار (The Law of the Few): اون اول کار، در اشاعه یه ایده، یه عده کم ولی اثرگذار، شروع میکنن به معرفی اون ایده.
این افراد سه دسته هستن:
– رابط‌ها (Connectors): اونایی که روابط‌شون خوبه (مثل بابای من).
– خوره‌های اطلاعات (Mavens): اونایی که در یه زمینه خاص اطلاعات خوبی دارن و نتیجتا محل رجوع افراد مختلف در اون زمینه هستن و همچنین خودشون هم در مورد اون موضوع با دیگران زیاد صحبت میکنن.
– فروشنده‌ها (Salesmen): افرادی که در اقناع‌سازی ید طولایی دارن.

عامل 2: خود ایده/تبلیغ/محصول چند مرده حلاجه؟! (The Stickiness Factor): اگر ایده خوب نباشه، شما خودتون رو هم که ریز ریز بکنید، در بلندمدت، ایده خوب منتشر نمیشه.

عامل 3: شرایط و محیط دخیل (The Power of Context): شرایط و محیط دخیل هم در انتشار بیشتر یا کمتر یه ایده اثرگذاره.

 

امتیاز من به کتاب.

1+

سیستم امتیازدهی من به کتاب‌ها چطوری است؟

 

نویسنده: سجاد رحمانی.

مطالب مرتبط

آیا کتاب‌های روانشناسی و موفقیت کتاب‌های زرد هستن؟! آیا کتاب‌های روانشناسی مثل اثر مرکب و غیره کتاب‌های زرد...

دانلود کاربرگ ردیاب عادت به همراه فایل pdf در این مطلب، یک کاربرگ ردیاب عادت (Habit Tracker) به...

جزئیات نوشته
تعداد دیدگاه 0
تعداد بازدید 46
تاریخ انتشار 15/01/2025
تاریخ بروزرسانی 01/02/2025
نویسنده گروه آموزشی کولاک
برای ارسال دیدگاه ابتداواردشوید