در حال بارگزاری

لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور کارشناسی ارشد – درس 3

شما اینجا هستید:
لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور کارشناسی ارشد – درس 3

لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور کارشناسی ارشد – درس 3

در این مطلب، بنا داریم تا لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور کارشناسی ارشد را با کلی مثال و وویس و … با هم تمرین کنیم! هر روز تعدادی لغت به همین مطلب اضافه می‌شود [خداقل سه تا]! و بعد از رسیدن تعداد لغات به یک حد معقول، وویس تلفظ لغات هم برای آن ضبط می‌شود!

لطفا:

[1]- این مطلب را به دوستان خودتان معرفی کنید تا انگیزه‌ای برای گذاشتن این مطلب رایگان باشد!

[2]- خواهشاً کپی نکنید! واقعاً خیلی زحمت داره نوشتن این مطالب و تهیه‌شوووون، واقعا همین به ترتیب تکرار چیندن لغات خودش یه داستانه! تایپ و گشتن واسه مثال خوب توی دیکشنری و ترجمه مثال ها و تایپ و … هم یک داستان دیگه! لطفا و خواهشاً احترام بذارید به این همه زحمنی که کشیدیم و لطفا کپی نکنید!

هر گونه کپی برداری از این مطلب، رضایت مولف را در بر نداشته و شرعاً و قانوناً غیرمجاز است!

البته واضحه که یک دانشجو، برای خودش (تاکید میکنم خودش فقط!) میتونه این لغات رو کپی بگیره و برای خوندن استفاده کنه (اصلاً برای همین داریم می‌نویسیم این مطلب رو!) ولی منظورم اون دسته از دوستانی است که دوباره همین مطالب رو میرن میذارن توی سایت یا وبلاگ خودشون! یا همین مثال ها و لغات رو میکنن جزوه و …!

راهنمای علائم مورد استفاده در آموزش‌ها

◌◌: بیانگر میزان سختی (هرچه دایره‌های سیاه رنگ بیشتر باشد، سخت‌تر است!)

adj: صفت!

adv: قید!

n: اسم!

v: فعل!

توجه: هر رنگ بیانگر یک معنی است! و مثال‌های هم رنگ با هر معنی، مرتبط با همان معنی هستند! مثلاً اگر رنگ bullet (مداد یا دست اول هر مثال) صورتی است! به معنی این است که آن مثال مربوط به معنی صورتی لغت است!

درس سوم

اگر می‌خواین این آموزش‌ها رو از اول شروع کنید، به درس 1 مراجعه کنید:

لغات پرتکرار کنکور ارشد – درس 1

روز اول

1- inherent : اینْ هِـرِنْت ! (/ɪnˈhɪərənt, -ˈher- $ -ˈhɪr-, -ˈher-/) ◌◌

 ✔ (adj) ذاتی، درونی ! (6 بار)

Every business has its own inherent risks.

هر بیزینسی ریسک‌های ذاتی خودش رو داره!

Firefighting is an inherently dangerous occupation.

شغل آتش‌نشانی ذاتاً یک حرفه خطرناک است! (توجه کنید که inherently قید است! (adv))

2- lack : لَـک ! (/læk/) ◌◌

(n) کمبود – (v) کمبود داشتن ! (6 بار)

new parents suffering from lack of sleep

زوج‌هایی که تازه پدر و مادر شدن از کمبود خواب رنج می‌برند!

Sajjad’s real problem is that he lacks confidence.

مشکل اصلی سجاد اینه که اعتماد به نفس کم داره!

3- exceed : اِکْسیـــد ! (/ɪkˈsiːd/) ◌◌

(v) فراتر رفتن از (یک حدی) (حالا چه با معنی خوب و مثبت؛ چه با معنی بد و منفی) ! (6 بار)

He was fined for exceeding the speed limit.

او بخاطرِ فراتر رفتن از سرعت مجاز، جریمه شد! (معنی منفی [-] داره!)

 His performance exceeded our expectations.

عملکرد او، از انتظارات ما فراتر رفت! (معنی مثبت [+] داره!)!

روز دوم

4- presume : پــِـرِزوووم ! (/prɪˈzjuːm $ -ˈzuːm)

 ✔ (v) پُر رویی کردن، جسارت کردن، به خود اجازه دادن – (v) فرض کردن، گمان کردن، پنداشتن ! – (v) دلالت کردن بر…، حاکی بودن از…! (6 بار)

 I’m not going to presume to tell you how to do your job.

من نمی خوام جسارت بکنم که بگم چطور کارت رو انجام بدی!

How can you presume to criticize me when you did the same thing yourself?

چطور می‌تونی به خودت اجازه بدی که منو نقد کنی، وقتی که خودت همونو انجام دادی؟! (= چطور میتونی انقدر پررو باشی که منو نقد کنی، وقتی که خودت همونو انجام دادی؟!)(= چطور میتونی جسارت کنی که منو نقد کنی، وقتی که خودت همونو انجام دادی؟!)

I did not presume to call him by his first name.

[مثلاً فرض کنید من دوستی دارم که دو سه سال از من بزرگتره و من در موردش این جمله رو میگم!]: من به خودم اجازه ندادم که اون رو با اسم کوچیکش صدا کنم! (چون هرچی نباشه، احترام بزرگتر واجبه)!

I presume you’re tired after your drive.

من تصور می‌کنم (= می‌پِندارم!) که بعد از رانندگی‌ت (منظورش رانندگی زیاده!) خسته ای!

A person is presumed (to be) innocent until proven guilty in a court of law.

یک شخص، پنداشته میشه که بی‌گناهه! تا زمانیکه مجرم بودن در یک دادگاه قانونی اثبات بشه! (منظورش مشخصه دیگه! من برای تحت الفظی ترجمه کردن اینجوری معنی کردم! حالا یه بار دیگه درست ترجمه میکنم:! تا قبل اینکه در یک دادگاه قانونی مجرم بودن یک شخص اثبات نشه، اون شخص بی‌گناه حساب میشه!)

I presume (that) the car was very expensive.

من فکر می‌کنم (می‌پِندارم!)، ماشینه خیلی گرون بود!

a signed invoice presumes receipt of goods

یک فاکتور (invoice بسته به کاربرد “بارنامه” هم معنی میده!) امضا شده، دلالت داره بر دریافت کالاها!

5- status : اِسْتِـیْـتِـسْ یا اِسْتَـتِـس! (/ˈsteɪtəs $ ˈsteɪtəs, ˈstæ-/) ◌◌

(n) وضعیت – (n) شأن، جایگاه، مقام ! (6 بار)

 The boss asked for a status report.

رئیس درخواست یک گزارش وضعیت داد! (ask همیشه معنی “پرسیدن” نمیده! اینجا معنی “درخواست کردن” میده!)

 He likes his job and the high (social) status that comes with it.

او شغلش و شأن بالای اجتماعی که باهاش همراه هست رو دوست داره!

این جمله فقط مثال بود و اون بنده خدا خیلی ….. بوده! به قول سعدی: “نه همین لباس زیباست نشان آدمیت” (حالا لباس ظاهری، یا چیزی مثل شغل که معرف ظاهره!)

She married a man of status and wealth.

او با یک مردِ دارای مقام و ثروت ازدواج کرد!!!

اگر مثال بهتر پیدا میکردم، حتماً میذاشتم! ولی…! دوباره به قول سعدی: “….”!

6- schedule : اِسْکِجووول یا اِسْکِجُوْل ! (/ˈʃedjuːl, ˈske- $ ˈskedʒʊl, -dʒəl/) ◌◌

(n) برنامه ریزی، برنامه – (n) برنامه ریزی کردن !‌ (6 بار)

 How can he fit everything into his busy schedule?

اوون چطوری میتونه همه چیز رو تووووی برنامه شلوغش جا بده! (و fit کنه!)

 The bus arrived earlier than (it was) scheduled.

اتوبوس زودتر از زمانی که برنامه ریزی شده بود، رسید!

روز سوم

7- inhibition : اینْهیـبـیـشِنْ ! (/ˌɪnhəˈbɪʃən/)

 ✔ (n) شرم، حیاممانعت، بازداری ! (6 بار)

 She seems to have no inhibitions about not respecting her father.

او انگار هیچ شرم و حیایی درباره احترام نذاشتن به پدرش نداره! (پُر رووو شدن بچه‌ها این دوره زمونه!)

inhibition of muscle growth

ممانعت از رشد عضله! (مثلاً فرض کنید یکی رفته باشگاه که فقط بدنش آماده بشه و نمیخواد عضله داشته باشه! این مثال در مورد اون بنده خدا صدق میکنه!)

inhibition of talking behind someone’s back

ممانعت از غیبت کردن (پشت سر کسی حرف زدن)!

The general meaning of fasting is inhibition of eating and drinking till sunset.

معنی کلی روزه داری، ممانعت از خوردن و نوشیدن تا غروب است! (الان که دارم این مطلب رو می‌نویسیم نزدیک ماه مبارک رمضان است! (دو-سه هفته مونده!) این مباه مبارک پیشاپیش مبارک!)

8- reveal : ریویـیِـلْ ! (/rɪˈviːl/) ◌◌

(v) آشکار کردن، نشان دادن ! (6 بار)

He may be prosecuted for revealing secrets about the security issues.

(این مثال از دیکشنری لانگمن آورده شده است!): او ممکن است بخاطر آشکار کردن رازها درباره مسائل امنیتی، اعدام شود!

 He revealed that he had been in prison twice before.

او رووو کرد (= آشکار کرد!) که قبلاً دوبار زندان بوده!

9- distinct : دیسْتینْـکْتْ ! (/dɪˈstɪŋkt/) ◌◌

(adj) متمایز، مجزاواضح ! (6 بار)

There are three distinct categories/classes/groups/types.

سه دسته/کلاس/گروه/نوع متفاوت (متمایز، مجزا) وجود داره!

Koolac has its distinct posts.

کولاک (خودمونو میگم!: گروه آموزشی کولاک!) پست‌ها (= مطالب) متمایز خودش رو داره! (مدیونید فکر کنید داریم از خودمون الکی تعریف میکنیم!)

The outline of the ship became more distinct.

[تصور کنید یک کشتی داره از دور دست میاد! اول من نمیبینم چی هست! هرچی میاد جلوتر من بهتر می‌بینمش! پس میگم]: هیئت (به معنی شکل، ظاهر، قیافه!) کشتی بیشتر واضح شد!

 A flight cancellation is a distinct [=real] possibility.

[فرض کنید یک برف خیلی خوف و خفن داره میاد! و هوا شدیداً بده و من میگم!]: کنسل شدن پرواز یک احتمال واضحی است! (یعنی کنسل شدن رووو شاخشه!)

روز چهارم

10- advent : اَدْوِنْت ! (/ˈædvent/)

 ✔ (n) آغاز، پیدایش، ظهور ! (6 بار)

the advent of spring

آغازِ بهار!

the advent of personal computers

ظهور (=پیدایش) کامپیوترهای شخصی!

11- initiate : اینی شیـیِیْتْ ! (/ɪˈnɪʃieɪt/) ◌◌

(v) شروع کردنیاد دادن، آشنا کردن ! (6 بار)

Doctors have initiated a series of tests to determine the cause of the problem.

دکترها یک سری تست‌ها رو شروع کردند! تا دلیل مشکل رو تعیین کنند!

 The company initiated judicial proceedings against them.

شرکت یک سری اقدامات قضایی علیه آن‌ها شروع کرده است!

At the age of eleven, Milad was initiated into the art of painting by his father.

در سِن یازده سالگی، میلاد با هنر نقاشی توسط پدرش آشنا شد!

12- intend : اینْـتِـنْـد ! (/ɪnˈtend/) ◌◌

(v) قصد داشتن، تمایل داشتن ! (6 بار)

 I didn’t intend to show any disrespect.

من قصد نداشتم که هیچ بی‌حُرمتی نشان دهم!

He intended that his son would inherit the business.

او تمایل داشت که پسرش بیزینس او را به ارث ببرد! (بده به پسرش تا ادامه بده و از این حرفا…!) این جمله به صورت زیر هم بیان میشه (خصوصا در انگلیسی بریتانیایی!):

 He intended leaving the business to his son.

او تمایل به واگذار کردن بیزینس خود به پسرش داشت!

روز پنجم

13- derive : دیرایْو ! (/dɪˈraɪv/)

 ✔ (v) بدست آوردن – (v) ناشی شدن،مشتق شدن ! (6 بار)

Medically, we will derive great benefit from this technique.

به لخاظ پزشکی، ما مناقع زیادی از این تکنیک بدست آوردیم!

Many English words are derived from French.

خیلی از کلمات انگلیسی از زبان فرانسوی مشتق شده است! (اینو از خودم نگفتم هاااا ! این مثال عیناً از سایت learner’s dictionary گرفته شده است! که دیکشنری خوب و معروفی است!)

14- orient : اُرییِنْت ! (/ˈɔːrient, ˈɒri- $ ˈɔː-/)

(v) سمت و سو دادن به چیزی – (v) هدایت کردن !-  (v) قرار دادن (چیزی) در یک مکان (یا سمت) مشخص -(v) جهت را پیدا کردن، جهت یابی کردن ! (6 بار)

 They are planning to orient the movie toward teenagers. [=to make the movie interesting to teenagers]!

اوونا دارن برنامه ریزی میکنن که فیلم رو به نوجوان‌ها سمت و سو دهند! [یعنی یه جوری بسازند که واسه نوجوان ها جذاب باشه!]

The authors oriented the text to/toward high-school students. = The text is oriented toward high-school students.[!]

نویسندگان متن رو به دانش آموزان دبیرستانی سمت و سو دادن! [متن یه جوری نوشته شده که سمت و سویی به سوی دانش آموزان دبیرستانی داشته باشه]!

 The program is intended to orient students toward a career in history.

برنامه، قصد داره که دانش آموزا رو به سمت حرفه‌ای در حوزه پزشکی هدایت کنه!

 Orient the map so that north is at the top.

نقشه رو جوری قرار بده که شمال بالاش (=بالای نقشه) باشه!

 The house is oriented so that it faces west.

خوونه جوری قرار گرفته که به روووو به سَمتِ غرب باشه!

Use the compass to orientate.

از قطب نما برای جهت یابی کردن (جهت را پیدا کردن) استفاده کن!

15- precede : پِـرِسیـــد ! (/prɪˈsiːd/) ◌◌

(v) اتفاق افتادن/رفتن/آمدن قبل از (چیزی یا کسی) – (v) انجام دادن یا گفتن چیزی قبل از چیزی ! (6 بار)

Riots preceded the civil war.

شورش‌ها، قبل از جنگ شهری اتفاق افتاد!

The chairman preceded the meeting with a brief welcoming speech.

رئیس meeting (تحت الفظی میشه ملاقات، ولی منظور جلسه است!) رو با یک سخنرانی مقدمه (مِن باب فتح باب) مختصر شروع کرد!

روز ششم

16emerge : ایمِرجْ ! (/ɪˈmɜːdʒ $ -ɜːrdʒ/)

 ✔ (v) ظاهر شدن، پدیدار شدن ! (6 بار)

 The sun emerged from behind the clouds.

خورشید از پشت ابرها، ظاهر شد!

17- trait : تِرِیْت ! (/treɪ, treɪt $ treɪt/) ◌◌

(v) ویژگی، مشخصه ! (5 بار)

 This horse breed has a number of desirable traits.

این نژاد اسب یک سری ویزگی‌های مطلوب داره!

18- assign : اِسایْن ! (/əˈsaɪn/) ◌◌

(v) تخصیص دادن ! (5 بار)

The computer program will assign a number to each image.

برنامه کامپیوتری یه عدد به هر تصویر اختصاص میده!

He believes that they have assigned responsibility to the wrong people.

او معتقده که آن‌ها مسئولیت رو به اشخاص غلط (منظور: اشخاصی که صلاحیت ندارن!) تخصیص دادن!

روز هفتم

19- explicit : اِکْسْپـلیسیت ! (/ɪkˈsplɪsɪt/)

 ✔ (v) واضح، سر راست ! (5 بار)

 They were given explicit instructions.

آن‌ها دستورالعمل واضحی بهشون داده شده بود!

I don’t quite understand — could you be a bit more explicit?

من تقریباً نمی فهمم! میشه یکم سر راست تر و واضح‌تر بگین؟!

20- devote : دیوُوْت ! (/dɪˈvəʊt $ -ˈvoʊt/) ◌◌

(v) اختصاص دادن ! (5 بار)

 She plans to devote part of her vacation to reading.

او برنامه ریزی میکنه که بخشی از تعطیلات خودش رو به مطالعه اختصاص بده!

21- compatible : کِمْـپَـتِـبِـلْ ! (/kəmˈpætəbəl/) ◌◌

(v) سازگار ! (5 بار)

Will the software on my PC be compatible with a Mac?

آیا اون نرم افزار در کامیپوتر شخصی من با Mac سازگاره!

My roommate and I are very compatible.

من و هم اتاقیم، خیلی باهم سازگاریم! (مشکلی باهم نداریم و ….!)

دانلود فایل های صوتی تلفظ لغات این درس

دانلود (حجم: حدود 2 مگابایت)

مشاهده درس بعدی

مشاهده درس قبلی

مطالب مرتبط

لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور ارشد - درس 7 این بار با درس هفتم از مجموعه آموزش...

لغات پر تکرار زبان عمومی کنکور ارشد - درس 16 در 16اُمین درس در از مجموعه دروس بررسی...

جزئیات نوشته
تعداد دیدگاه 0
تعداد بازدید 1.6K
تاریخ انتشار 12/04/2019
تاریخ بروزرسانی 12/04/2019
نویسنده گروه آموزشی کولاک
برای ارسال دیدگاه ابتداواردشوید